معنی شیر برنج

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

شیر برنج

(اسم) خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند.

حل جدول

خواص گیاهان دارویی

برنج

اگر برنج با روغن بادام و شیر پخته شود نیروی غذایی مناسبی دارد. برنج آب پز تا حدودی منقبض کننده است. ضد دلپیچه، اسهال خونی ونیکو کننده رخساره است. در چین معتقدند برنج ضد اضطراب و عطش است. و گازهای معده را از بین می برد. اگر با آب برنج مروارید و جواهر رابشویند آن را جلا می دهد. خوردن شیر با برنج برای دلپیچه مفید است.


شیر

طولانی کننده عمر، نیکو دهنده رخسار خصوصا” شیر برنج و فرنی آن است. سعی شود شیر را جوشیده استفاده کرد. مگر شیر گاو تازه که هنوز گرم است. شیر گاو در درمان دلپیچه و اسهال موثر است. مالیدن شیر گاو در بیماری های جلدی موثر است. شیر شتر مقوی چشم و مفید برای تنگی نفس و ضد یبوست است. بهترین نوع شیر آن است که اگر بر روی ناخن ریزند جمع گرددو با چسبندگی بسیار نباشد.

تعبیر خواب

برنج

اگر بیند برنج پخته همی خورد، دلیل که حاجت او روا شود و خیر و نیکی بدو رسد. اگر بیند برنج با گوشت پخته همی خورد، بهتر و نیکو بود و برنج با شیر خوردن به غایت نیکو است. اگر بیند برنج با دوغ پخته همی خورد، دلیل بر اندوه کند. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

برنج دیدن در خواب، مالی است که به رنج حاصل شود، به قدر آن که دیده بود. - محمد بن سیرین

دیدن برنج در خواب بر سه وجه است. اول: مال، دوم: حاجت، سوم: خیر و منفعت که بدو رسد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فرهنگ عمید

برنج

دانه‌ای سفید‌رنگ، از خانوادۀ غلات، و سرشار از نشاسته که به‌صورت پخته خورده می‌شود،
گیاه یک‌سالۀ این دانه با برگ‌های باریک که در نواحی مرطوب می‌روید،
* برنج چمپا: نوعی برنج نامرغوب با نشاستۀ زیاد،
* برنج دم‌سیاه: نوعی برنج بلند که دُم‌شالی آن سیاه است،
* برنج صدری: نوعی برنج دانه بلند،
* برنج کابلی: = برنگ * برنگ کابلی
* برنج گِرده: نوعی برنج با دانه‌های کوتاه و گرد،

آشپزی

طرز تهیه دسر شیر برنج

طرز تهیه: برنج را از شب قبل در کمی آب خیس کنید، در قابلمه مناسبی برنج را همراه با 3 لیوان آب روی حرارت متوسط بپزید تا برنج نرم شود و حدود نصف لیوان از آب باقی بماند. سپس شیر را به برنج اضافه کنید و صبر کنید تا برنج کاملا باز شده و مغز پخت شود، پس از اینکه دانه های برنج کاملا باز شدند شکر را در نصف لیوان آب جوش حل کنید و به شیر برنج اضافه نمائید و شیر برنج را مرتب هم بزنید تا شکر در آن حل شود.
10 دقیقه آخر طبخ گلاب را اضافه کنید و همچنان هم بزنید تا هم شیربرنج ته نگیرد و هم مواد کاملا با هم مخلوط شوند، 10 دقیقه بعد از اضافه کردن گلاب حرارت را خاموش کنید و یک دم کنی تمیز روی قابلمه بگذارید و درب قابلمه را ببنید و 5-10 دقیقه صبر کنید تا شیر برنج جابیفتد، پس از این مدت درب قابلمه را بردارید و بعد از اینکه شیربرنج کمی سرد شد در ظرف مورد نظر سرو کرده و با پودر پسته یا مربا تزئین کنید.
میتوانید به دلخواه برای تجربه طعم خوبی از شیر برنج در دقایق آخر طبخ حدود یک ملاقه از شیر برنج را با نصف لیوان خامه جداگانه مخلوط کنید و مجددا داخل ظرف برگردانید و مواد را هم بزنید و بعد از 5 دقیقه زیر شیر برنج را خاموش کنید.
نکته ها: اغلب شیر برنج را همراه با مربا سرو میکنند، مقدار شکر بسته به ذائقه افراد دارد و میتوانید دو برابر شده یا به نصف کاهش یابد، بهتر است از برنج نیم دانه برای تهیه شیر برنج استفاده کنید، هنگامی که شیر را اضافه میکنید کمی حرارت را بالا ببرید تا شیر بجوشد سپس حرارت را متوسط کنید و توجه داشته باشید حین پخت درب قابلمه باز باشد تا شیربرنج سر نرود.

لغت نامه دهخدا

برنج

برنج. [ب ِ رَ] (معرب، اِ) تخمی است مسهل بلغم، معرب برنگ که بیشتر از کابل آرند. (منتهی الارب). رجوع به برنج کابلی و برنگ شود.

برنج. [ب ِ رِ] (اِ) یک نوع از غله که در اراضی مرطوب ممالک حاره زراعت میشود و یکی از حبوب نشاسته ایست که اغذیه ٔ نیکو از آن ترتیب میدهند و عموم مردم چین از برنج تغذیه می کنند و در هندوستان یکی از زراعتهای عمده برنج است ونیز در افریقا و در ممالک حاره ٔ امریکا و در جنوب ایتالیا زراعت برنج متداول است. و در ایران در سواحل دریای خزر و فارس و اصفهان زراعت برنج از محصولات عمده می باشد. و بهترین برنج های ایران برنج صدری مازندران و برنج چنپای فارس و برنج ارزویه ٔ کرمان است. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان جزء دسته ٔ غلات که در زمینهای باتلاقی کشت می شود و غذای اصلی نیمی از مردم را تشکیل میدهد. گلهایش دارای شش پرچم و دانه های سفیدرنگش را زبانچه های گل کاملاً فراگرفته اند که شلتوک نامیده میشوند. ساقه های این گیاه مانند ساقه های گندم بندبند است و ارتفاع آنها تا یک متر و نیم هم میرسد. این نوع ساقه ها را اصطلاحاً ماشوره گویند و بمصرف تغذیه ٔ دامها میرسد. (از فرهنگ فارسی معین). از مآخذ قدیم میتوان دانست که در روزگار هخامنشیان برنج در ایران بوده و شک نیست که این گیاه از سرزمین هند به ایران رسیده است. (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). به فارسی اسم ارز است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). ارز. (نصاب). رُزّ. رُنز. (منتهی الارب). چلتوک پوست گرفته. کرنج. گرنج. از انواع برنج آخوندک، آکُله، بی نام، چمپا، دم سفید، دم سیاه، رسمی، زرچه، صدری، عنبربو، گرده، مولائی است. (یادداشت دهخدا):
هر آن کس که زی کرم بردی خورش
ز شیر و برنج آنچه بد پرورش.
فردوسی.
- برنج شماله. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- کاه برنج، ساقه های خشک شده ٔ برنج که بندبند است مانند ساقه ٔ گندم و آنهارا ماشوره گویند و به مصرف تغذیه ٔ دامها رسد: ستوران سست شده که به آمل و در راه کاه برنج خورده بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476).
|| پلاو. پلو. برنج پخته. طبیخ:
پایها کرده ببالاهمه در صحن برنج
جوفهاشان همه پر کرده بمشک تاتار.
بسحاق اطعمه.
- برنج زرد، یک قسم از پلاو که با زردچوبه می پزند. (ناظم الاطباء):
چنانکه شکل عدس شد محل انده و غم
برنج زرد بود منشاء نشاط و سرور.
بسحاق اطعمه.
- || پلاو زعفران دار را هم گویند.
- برنج زنده، برنجی که طبخ تمام نیافته باشد. لیکن از اهل ایران شنیده شده زنده به معنی مطلق چیز نیم خام است، خصوصیت بر برنج ندارد. (آنندراج):
هست از برنج زنده بسی ناگوارتر
از واعظان مرده دل اظهار بندگی.
تأثیر (از آنندراج).
- برنج مزعفر، پلاو زعفران دار.

برنج. [ب ِ رِ] (معرب، اِ) معرب پرنگ که به هندی پتیل گویند و آن مس و جست (؟) ممزوج باشد. (غیاث). به تازی آنرا اَرزیز نامند، و ترجمه ٔ «شبله » که به هندی کافسه و بتیل گویند. (شرفنامه ٔ منیری). شَبَه. (بحر الجواهر). ترکیبی از بعض فلزات برنگ زرد که ازآن سماور و آفتابه لگن و جز آن کنند. (یادداشت دهخدا). آلیاژی از مس و قلع و روی (به نسبت 67 قسمت مس و23 قسمت روی) و گاهی سرب، و از آن ابزارهای مختلف مانند سماور و سینی و غیره سازند. (فرهنگ فارسی معین). در اغلب جاهای کتاب مقدس برنج مذکور است و بلاشک قصد از مس می باشد چونکه برنج ترکیبی است از مس و روی ودر قدیم الایام اطلاعی از این ترکیب نداشتند، هرچند که معرفت تام و تمامی در قدیم درباره ٔ برونز که ترکیبی از مس و حلبی است بهم رسانیده از آن اسلحه و زینت آلات می ساختند. برنج برای صافیها، اسلحه، پول، و آلات موسیقی بکار میرود. (از قاموس کتاب مقدس):
زر مغشوش کم بهاست برنج
زعفران مزور است زریر.
ناصرخسرو.
تاخوی تو این است اگر گوهر سرخی
نزدیک خردمند زراندود برنجی.
ناصرخسرو.
[عطارد دلالت کندبر] پیروزه و برنج و آنچه بر وی کتابت زده بود... چون دینار و درم. (التفهیم). [مشتری دلالت دارد بر]ارزیز و قلعی و سپید روی و برنج نیک. (التفهیم).
- برنج زرد، برنج زردرنگ: از دمشق برنج زرد خیزد. (حدود العالم).

برنج. [ب َ رَ] (اِ) آن باشد که بسبب کوری یا بجهت تاریکی دست خود را بر دیوار یا جائی بمالند تا رهگذر پیدا کنند. (برهان) (از آنندراج).


شیر

شیر. (اِخ) نام برج پنجم از دوازده برج فلکی. (ناظم الاطباء) (از برهان). برج اسد را نیز گویند. (آنندراج). شیر فلک. یکی از بروج دوازده گانه ٔ فلکی که عرب آنرا اسد و لیث نیز گوید. (یادداشت مؤلف):
دگر طالع تو ز فرخنده شیر
خداوند خورشید سعد دلیر.
فردوسی.
چو خورشید در شیر گشتی درست
مر آن تخت را سوی او بود پشت.
فردوسی.
همیشه تا نبود ثور خانه ٔ خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه ٔ بهرام.
فرخی.
آفتاب ارسوار شد بر شیر
هست می شیر آفتاب سوار.
خاقانی.
- بر اختر شیر زادن، اصطلاح نجوم و طالعگیری قدیم است که ستاره ٔ هر کس در برج اسد بود تولدی فرخنده داشت:
تو بر اختر شیر زادی نخست
برِ موبدان و ردان شد درست.
فردوسی.
- برج شیر؛ برج اسد. برج پنجم از دوازده برج فلکی:
سپیده چو برزد سر از برج شیر
به لشکر نگه کرد گیو دلیر.
فردوسی.
چو برزد سر از برج شیر آفتاب
زمین شد به کردار دریای آب.
فردوسی.
چو خورشید برزد سر از برج شیر
سپهر اندرآورد شب را به زیر.
فردوسی.
چو برزد سر از برج شیر آفتاب
ببالید روز و بپالود خواب.
فردوسی.
زآن نکرد آهنگ شیر شرزه از بیم سنانْش
رخنه گشتی چرخ و جستی برج شیر از آسمان.
فرخی.
- چشمه ٔ شیر؛ برج اسد:
چو برزد سر از چشمه ٔ شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.
فردوسی.
- در دم شیر نان دیدن، در اصطلاح نجوم کنایه از ماه به اسد آمدن:
مه زآن به اسد رسد به هر ماه
تا در دم شیر نان ببینم.
خاقانی.
در منشآت خاقانی چنین آمده است: دروقت خبر دادند که قمر به اسد است نان سردسمین در دهان گرم شیر است جامه ٔ نو شاید پوشیده. (ص 301). و در صفحه ٔ 290 نیز می نویسد: ندانم کدام میغ سپیدکار سیه کاسه آن نان سمین را از این جان سنگین در حجاب داشته است. آری طلعت اعزه ماه تمام دایره است و ماه سیبی با دو گرده نان سمین را ماند باﷲ که ماه بر مایده ٔ فلک نان سمین است و دگر ستارگان خرده ٔ آن نان. رجوع به ص 291 همان متن شود.
- شیر آسمان، شیر چرخ. برج اسد. (ناظم الاطباء):
ایا پناه همه خلق زیر رایت تو
ز شیر رایت تو شیر آسمان به فغان.
سوزنی.
با کوشش او شیر آسمان
شیری است مزوّر ز پوستین.
انوری.
رجوع به ترکیب شیر آفتاب و شیر فلک شود.
- شیر آفتاب، برج اسد:
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن.
حافظ.
رجوع به ترکیب شیر فلک و شیر آسمان شود.
- شیر چرخ، شیر آسمان. کنایه از برج اسد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر سپهر؛ شیر آسمان. برج اسد. (ناظم الاطباء). کنایه از برج اسد است و آن ازجمله ٔ دوازده برج فلک باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا):
گر فتد ذره ای از خشم تو بر اوج سپهر
گردد از هیبت تو شیر سپهر اندر تب.
سنایی.
رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر فلک، شیر آسمان. برج اسد. (ناظم الاطباء):
شیر فلک آن شیر سراپرده ٔ دوران
در مرتبه با شیر بساطت نچخیده.
انوری.
از سر تیغش دل شیر فلک گیرد که شیر
دیدن آتش همانا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
این است همان صفه کز هیبت او بردی
بر شیر فلک حمله شیر تن شادرْوان.
خاقانی.
رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر گردون، شیر آسمان. برج اسد. (ناظم الاطباء).رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.
- شیر مرغزار فلک، شیر آسمان. برج اسد. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به ترکیب شیر آسمان شود.

گویش مازندرانی

شیر آش

شیر برنج

معادل ابجد

شیر برنج

765

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری